10/25/2022
۲۴ اکتبر/۲ عقرب
نخستین سالگرد دوری از وطن وعزیزانم
سالگذشته دقیقن در همین روز ناچار شدم با قلبی پر از ارمان؛ وطنم را ترک بگویم. یک سال تمام شد که میان شهر ها و کشور های بیگانه گم شده ام. گاهی به یک شهر پناه می برم و گاهی به شهر دیگری. سراسیمه و پریشان در هر کوچه و خیابان بوی وطن و هراتم را جستجو می کنم. غریبانه از حال خود با خود گلایه می کنم. در حقیقت؛ زخم غربت زمانی در دل انسان شکل می گیرد که صدای جدا شدن چرخ های طیاره را از خاک فرودگاه وطن می شنوی. باورش ساده نیست ، مثل درختی که تمام ریشه هایش به یکباره از زمین کنده شود و این درد را کسی جز درخت نمی فهد؛ درخت که بی ریشه شود چند روزی سبز بودنش را حفظ می کند اما به مرور برگهایش زرد و در نهایت خشک می شود.
هیچگاهی هم تصور نمی کردم به این حد بی وطن و بی سقف شویم. نه تنها من؛ که هیچ یک از دوستانم فکرش در سر هیچ کدام ما نبود. حالا حتی باور این که روزهای خوب روزی دوباره برخواهد گشت سخت شده است. حتی فکر این که روزی دوباره میان کوچه های پرماجرای وطن گم شویم هم باور دور از واقعیت شده است.
چه که نه آوردن بالای ما، چگونه می توانیم این همه را از یاد ببریم؟ چگونه می توانیم این سیاهی ها را پنهان کنیم؟ چگونه می توانیم عاملین این همه ناروای ها را ببخشیم ؟
برای وطن، نفس می گیریم.